شب تابِ خسته

" تمام زندگی درس نیست ،اما در هر زندگی ،درس هایی وجود دارد .ممکن است در خانواده ای متولد شده باشی و حق انتخابی نداشته باشی ،اما دوستی هایت را خودت انتخاب می کنی . میفهمی که بعضی دوستی ها ارزشش را ندارند و باید آن ها را پشت سر بگذاری ،اما دوستی هایی هستند که ارزش هر خطر و هر چیزی را دارند.سه دوست همدیگر را در آغوش گرفتند ،هر چند یک سیاره از منظومه شمسی پلوتونی شان کم شده بود -اما هر گز فراموش نمی شد. " نوشته شده توسط . در سه شنبه ۱۳ دی ۱۴۰۱ | شب تابِ خسته...ادامه مطلب

" متیو ،طبقه سوم متوقف شد .دلم تنگه .. فکر کردم الان میخواهد حرف بابا یا لیدیا را پیش بکشد اما ادامه داد : دلم تنگه وقتیه که کوچیک بودم و اصلا نمی دونستم باید از مرگ ترسید. حتی دلم برای دیروز هم که همه اش توهم داشتم اما قرار نبود بمیرم تنگ شده "

شب تابِ خسته...

" کاش وقت بیشتری داشتیم .واقعا احساسم همین بود .شاید الانشم داشته باشیم اما الان از زندگی ام راضی ام .آدم ها فکر میکنن برای کارهایی که دوست دارن ،همیشه وقت دارن و لذت داشته هاشون رو نمی برن ،حتی حرف هاشون رو هم بهم نمیگن و صبر میکنن .اما من فهمیدم که ما آدم ها واقعا وقتی برای منتظر شدن و تلف کردن نداریم .اگر دنبال چیزهایی که دوست داریم نریم ،چیزی جز حسرت برامون نمی مونه . تو داری میمیری و ممکنه هیچ وقت نتونم به اندازه کافی بهت بگم که چقدر ازت ممنونم .برای همین ،تا وقت داریم ،میخوام تا جایی که میتونم بهت بگم ممنونم ،ممنونم ،ممنونم و ممنونم .." نوشته شده توسط . در سه شنبه ۱۳ دی ۱۴۰۱ | شب تابِ خسته...ادامه مطلب